ناسوت



این نوشته ها را، با کمال فروتنی تقدیم می کنم به "محمد لکی"، دوستی که چون من ترک زبان است و متاسفانه در این روزها که عصر ارتباطاتش می خوانند کوچک ترین خبری از او ندارم.

سید حسن کاظم زاده

کتاب و ادبیات از دیدگاه صمد بهرنگی

بهرنگی، گرچه برای داستان ماهی سیاه کوچولو جایزه ای بین المللی دریافت نمود اما در عرصه ادبیات، فرد میان مایه ای محسوب می شود و جزء قلل ادبیات داستانی ایران نیست- و بیشتر مرگ و اندیشه مارکسیستی اش از او یک ابرمرد در عرصه داستان سرایی ساخت- اما در این عرصه بسیار انسانی تر از دیگران ظاهر شده است.

او ادبیات را نه ابزار نان خوردن، جایزه گرفتن و مطرح شدن که وسیله ای برای گسترش مطالبات و آگاهی های طبقاتی و سلاحی برای رسوا نمودن چهره ی حقیقی سرمایه داری، دولت شاهنشاهی و خرافه پرستی می دانست و از همین روست که برای بیان اندیشه هایش، ساده ترین و همه فهم ترین زبان را به کار گرفت و چنان می نوشت که برای همه به ویژه کودکان قابل درک باشد.

وی آنگونه که خود در داستان کچل کفتر باز نوشته خواندن را برای خواندن و سرگرم شدن نمی دادند بلکه خواندن برای بهرنگی یک ابزار تغییر، فرایندی انقلابی و آغاز یک دگرگونی فردی و اجتماعی است. او می نویسد: " . بعضی ها می گویند که هر کتابی به یکبار خواندنش می ارزد این حرف چرند است. کتابهایی که ما را سرگرم می کنند و فریب می دهند، به درد پاره کردن و سوختن می خورند. قصه های با ارزش می توانند شما را با مردم و اجتماع و زندگی آشنا کنند و علت را شرح دهند. قصه خواندن برای سرگرمی نیست. بدین جهت من هم میل ندارم که بچه های فهمیده قصه های مرا تنها برای سرگرمی بخواند."

او به دنبال مخاطبانی است که درد را حس کرده اند و خود قربانی رخ داد هایی هستند که نمونه اش توسط بهرنگی در داستان ها بیان شده است. او برای طبقه مرفه نمی نویسد و امیدی نیز به طبقات مرفه ندارد چنانکه از زبان عروسک سخنگو در یکی از داستان هایش می نویسد: ". هیچ بچه عزیز دردانه و خودپسندی حق ندارد قصه من و اولدوز را بخوانند به خصوص بچه های ثروتمندی که وقتی توی ماشین سواری شان می نشینند، پز می دهند و خودشان را یک سر و گردن از بچه های ولگرد فقیر کنار خیابان بالاتر می بینند و به بچه های کارگر هم محل نمی گذارند. آقای بهرنگ خودش گفته که قصه هایش را بیشتر برای همان بچه های ولگرد و فقیر و کارگر می نویسد."      

از نظر بهرنگی، قصه وقتی ارزشمند است که خواننده را با مردم و اجتماع آشنا نموده و علتها را شرح دهد. به انها جهت داده و مسیر حقیقی زندگی و مبارزه را بیاموزد.

همچنین جهان داستانی صمد بهرنگی جهانی همگون است و صمد از آن دست نویسنده هایی نبود که شانس خود را در هر سبکی بیازماید. او داستان را نه به عنوان دغدغه ای صرفا ادبی، که به عنوان ابزاری ی- ایدئولوژی به کار می گرفت تا به وسیله آن، نسلی را برای مبارزه با خرافات، فقر، تبعیض و استثمارو به ویژه آماده نماید.

من در این مقاله صرفا آثار داستانی صمد بهرنگی را مورد بررسی قرار داده و بحث پیرامون دیگر آثار او را به آینده موکول می نماید. امید که در آینده ای نزدیک بتوانیم دیگر آثار وی را نیز مورد بررسی و ارزیابی قرار دهیم.

ویژگی های داستان های صمد بهرنگی

1. فولکلور، خمیرمایه آثار داستانی صمد بهرنگی

بهرنگی در عصری می زیست که فولکلور در ادبیات شفاهی، نقشی عظیم را در زندگی مردم ایفاء می نمود. نقشی که امروز دیگر در جامعه ی ما به دست فراموشی سپرده شده است. او به همین دلیل است که اندیشه ها و آموزه های خود را بر بستر فولکلور بنا نمود. چرا که این بستر بیشتر و بهتر برای مردم قابل درک و پذیرش بود لذا اصل و خمیرمایه اکثر داستان های او برگرفته از داستان های فولکلوریکی بود که مخاطبان پیش از صمد آنها را از از زبان مادر بزرگ های خود شنیده بودند. داستان هایی چون کوراغلو و کچل حمزه، تلخون، افسانه محبت، به دنبال فلک، دمرل دیوانه سر و. همه به طور مستقیم یا غیر مستقیم از چنین سرچشمه ای نشات گرفته اند و صمد با صورت بندی جدید آنها، به نشر آموزه های انقلابی در قالب فولکلور پرداخته است.

تقریبا همه ی داستان های صمد به طور مستقیم یا غیر مستقیم با ادبیات فولکلوریک در ارتباط است. این نوع ادبیات از دل مردم برخواسته و به طبع مورد پذیرش بهتر مردم است. در ضمن به دلیل مردمی این نوع از ادبیات شفاهی، حامل آرزو ها، امید ها، مطالبات و خواسته های طبقات زرین جامعه است. لذا حاوی پتاسیل بعظیمی برای انتقال آرمان های انقلابی دارد. همچنین بیان مفاهیم مارکسیستی در قالب داستان های ملی خواننده را دچار گسست و سرگشتگی نمی کند و خواننده به یکباره به جهان جدیدی پرتاب نمی شود که هیچ آشنایی و سنخیتی با آن ندارد.

با این حال بهرنگی، اکتفاء به گذشته و قهرمانانی که پیش از ما زیسته اند را نوعی درجا زدن و توقف می داند و معتقد است که ".ما باید افکار و گفت و گو ها و رفتارمان را از زمان و مکان خودمان بگیریم. ما باید قهرمانان زمان خودمان را جستجو کنیم و خودمان را در یک زمان و در یک مکان محدود نکنیم."

ادامه دارد .


این نوشته ها را، با کمال فروتنی تقدیم می کنم به "محمد لکی"، دوستی که چون من ترک زبان است و متاسفانه در این روزها که عصر ارتباطاتش می خوانند کوچک ترین خبری از او ندارم.

سید حسن کاظم زاده

زیبایی شناسی مارکسیستی

صمد بهرنگی، قطع به یقین یک مارکسیست بود و طبیعی است که رویکردی مارکسیستی به ادبیات و هنر داشته باشد. لذا لازم است که برای درک بهتر جهان داستانی او ابتدا به نقد و بررسی نظریه مارکسیسم پیرامون هنر و ادبیات بپردازیم.

مارکس دو بار در زندگی خود درصدد تصمیم نگارش کتابی پیرامون زیبایی شناسی و هنر برآمد اما متاسفانه دغدغه ی مبارزه ی طبقاتی و اولویت های انقلابی، مانع از انجام چنین کاری توسط وی شد. ولی این گونه هم نیست که مارکسیسم پیرامون زیبایی شناسی نظری نداشته و سکوت نموده باشد.

کاوش در آثار مارکس ما را به این نکته رهنمون می سازد که زیبایی شناسی مارکس با جهان بینی انقلابی وی پیوند داشته و از نظر وی، دگرگونی های آن، محصول دگرگونی هایی است که تضاد های اقتصادی-تاریخی (طبقاتی) در آن ایجاد می نماید.

مارکس روابط تولید را زیربنای همه چیز می داند اما این بدان معنا نیست که زیبایی شناسی، وجودی یکسره منفعلانه در برابر زیربنا (یعنی اقتصاد و شرایط تولید) دارد. و زیربنا نیز در تکوین زیبایی شناسی چندان بی تاثیر نیست.

اخلاق، دین، متافیزیک، و کل ایدئولوژی های دیگر، و همچنین زیبایی شناسی و هنر همگی وابسته اند به پیش نهادهای مادی، انسان فقط با شرکت در جریان تولید، و ارتباط های متقابل خود با دنیای مادی به اندیشه ها شکل می دهد.

در دستخط ھای اقتصادی و فلسفی 44 تشریح شده، در نظام اجتماعی و تولیدی، کارگر یعنی تولید کننده مستقیم کالا و ارزش ناگزیر می شود که نیروی کار و ھمراه با آن نیروی سازندگی خود را به سرمایه دار بفروشد، و در واقع از توان آفرینندگی خود جدا شود، و آن را در محصولی تحقق دھد که از آن خود او نیست.

ھنرمند نیز از نظر مارکس تولید کننده ای چون کارگر است. به ھمین دلیل در جامعه سرمایه داری با شماری از دشواری ھای تولید کننده ھای مستقیم کالاھا روبروست. در نظریه ھای ارزش افزوده مارکس نوشته است: "یک نویسنده کارگری تولیدی است زیرا او ناشر خود را ثروتمند می کند درست ھمان کاری که کارگر تولیدی برای سرمایه دار انجام می دھد." پس از نظر مارکس، در جامعه ی بورژوازی و سرمایه داری، هنرمند نیز کارگری استثمار شده و در بند است.

در بسیاری از آثار مارکس بر این نکته تأکید شده که ھرگاه که "کارگر" از "کار" چون سرچشمه ی لذت دور شود کار جنبه زیبایی شناسانه ی خود را از دست می دهد. و چون ھنر را تولیدی خاص بشناسیم و آن را در منطق بررسی کلی انواع تولید جای دھیم در واقع از بسیاری از راز و رمزھایش کاسته ایم اما ھمچنان عنصرخیال پردازی در آن قدرتمند باقی می ماند تا آنجا که وقتی مارکس خیال پردازی میکند ھنر بیش از ھمیشه در کارش مھم می شود مارکس ھنگامی که تصاویری خیالی از کمونیسم، یعنی از جامعه آینده انسانی ارائه می کند، می گوید که آنجا توان ھای آفریننده فرد به طور کامل شکل می گیرد و ھرکس می تواند تبدیل به رافائل شود.

ما در آن اتوپیا زندگی نمی کنیم و ھنرمند نیز در مھلکه پیکار طبقاتی به سر می برد. پس اثر ھنری چون ھر محصول تولیدی و فکری دیگر در این پیکار نقش ھای متفاوت می یابد.

پس از مارکس و با شکل گیری حرکت های انقلابی چپ در جهان به ویژه آلمان و روسیه، و استقرار حکومت کمونیستی در روسیه، مبارزه با مناسبات فرهنگی حکومت های بورژوازی و سرمایه داری اولویت یافت. از همین رو بود که کمونیست در عمل از ادبیات و هنر به عنوان یک سلاح و ابزار مبارزه استفاده نمود. و پس از این بود که ادبیات نقشی مهم و حیاتی در همه حرکت های انقلابی پیدا کرد.

در ایران حزب توده توجه و اشراف فراوانی بر فعالیت های هنری داشت و تعداد قابل توجهی از هنرمندان عضو این حزب یا در ارتباط با آن بودند. این حزب توانست با مهارت تمام عیاری در تار و پود ادبیات و هنر ایرانی نفوذ نموده و از آ ابزاری برای اهداف مبارزاتی خود بسازد.

پیش از حزب توده تعدادی نویسنده نیز در گروه 53 نفر بودند که بزرگ علوی که از مهمترین آنها بود که همراه تقی ارانی بنیانگذار گروه دستگیر و مدتها زندانی شد.

لاهوتی، رفعت، شمس کسمائی،احسان طبری، جلال آل احمد، کسرایی، سایه، رضا براهنی، احمد شاملو، فروغ فرخزاد، هوشنگ گلشیری، محمود دولت آبادی، بزرگ علوی و . همگی به جریان چپ تعلق داشتند و شاخه ادبی و هنری حزب توده و جریان های مارکسیستی در ایران را تشکل می دادند.

صمد بهرنگی نیز یک مارکسیست بود او رابطه نزدیکی با بنیان گذاران و اعضای گروهی داشت که بعدها به چریک های فدایی خلق معروف شدند. لذا از منظر وی ادبیات و هنر فی نفسه و به خودی خود ارزشی ندارد. داستان ها هر قدر هم که زیبا باشند اگر نتوانند در انسان و جامعه تاثیری بگذارند فاقد ارزش هستند.

ادامه دارد.


این نوشته ها را، با کمال فروتنی تقدیم می کنم به "محمد لکی"، دوستی که چون من ترک زبان است و متاسفانه در این روزها که عصر ارتباطاتش می خوانند کوچک ترین خبری از او ندارم.

سید حسن کاظم زاده

صمد بهرنگی، زندگی و آثار

زندگی

       صمد بهرنگی، دوم تیرماه سال 13 در تبریز به دنیا آمد و پس از تحصیلات ابتدایی و دبیرستان، در سال 1334 وارد دانشسرای مقدماتی تبریز شد و از مهرماه سال 1336 به عنوان معلم، تدریس خود را در مدارس آغاز نمود.

او همچنین در سال 1337در دوره شبانه دانشکده ادبیات تبریز پذیرفته شد و در سال 1341 در رشته زبان و ادبیات انگلیسی فارغ التحصیل شد.

بهرنگی در سال 1339 نخستین داستانش را با عنوان "عادت" منتشر نمود و پس از آن آثار داستانی و پژوهشی مختلفی را به نگارش درآورد که تعدادی از آنها در زمان حیاتش منتشر شدند.

بهرنگی در حالی که هنوز جوان بود و به سی سالگی نرسیده بود، در شهریور ماه سال  1347 به طرز مشکوکی در رودخانه ی  ارس غرق شد.

آن چه که او را در ذهن و زبان مردم زنده نگاه داشته است تنها قصه هایش نیست بلکه او جزء معدود نویسندگانی بود که زیستی شگفت انگیز و انسانی داشت و این مشی و منش او بود که بیش از داستان ها و آثارش نام او را در میان مردم او در زنده نگاه داشته است.

چگونه می توان مرگ مردی را باور کرد که با حقوق ناچیز معلمی خود برای دانش آموزان کتاب می خرید تا آنها را به مطالعه تشویق کند. چه می توان صمد را مرده پنداشت مردی که هر روز برای دانش آموزان کلاسش غذا تهیه می کرد و با آنها بر سر یک سفره می نشست. چگونه مردی که صندلی خود را در مینی بوس به کودکان مدرسه ای می داد و خود سرپا می استاد را مرده بدانیم. کسانی که او را دیده بودند بیش از داستانهایش شیفته خود او و شیدای نگاه زیبای او به زندگی بودند. او کمونیستی بی ادعا بود که سوسیالیسم را تنها تبلیغ نمی کرد بلکه سوسیالیسم را زندگی می کرد و تمام عرصه زندگی برای او عرصه ی مبارزه بود. صمد گرچه سلاح به دست نگرفت اما چریک زندگی بود و وجودش شاید بیش از هزار چریک مسلح ارزش داشت.

آثار صمد بهرنگی را می توان به سه بخش تقسیم نمود:

1. ادبیات داستانی

عمده شهرت صمد بهرنگی و محبوبیت وی به دلیل داستانهایی است که توسط وی خلق یا بازآفرینی شده است. این داستانها عبارتند از: پیرزن و جوجه طلایی اش، یک هلو هزار هلو، بیست و چهارساعت در خواب و بیداری، کوراغلو و کچل حمزه،  تلخون، کلاغ ها، عروسکها و آدم ها، ماهی سیاه کوچولو.

2. ترجمه ها

بهرنگی برخی آثار ترکی و آذری را به فارسی و چند مجموعه از اشعار پارسی سرایان معاصر را نیز به زبان آذری ترجمه نموده و تلاش کرده تا با ترجمه ی این آثار دریچه ای جدید بر روی پارسی زبانان و ترک زبانان کشورمان بگشاید و عناصر موثر این دو فرهنگ را با یکدیگر درآمیزد.

آثار ترجمه ای بهرنگی عبارتند از: ما الاغ ها، دفتر اشعار معاصر از چند شاعر فارسی زبان، خرابکار، کلاغ سیاهه و.

3. آثار آموزشی و پژوهشی

صمد بهرنگی با توجه به دوران کوتاه معلمی اش که با مرگ به پایان رسید، نیاز هایی را که به عنوان یک معلم در مدارس و جامعه با آنها مواجه می شد، در قالب آثار پژوهشی مورد بررسی و ارزیابی قرار می داد که برخی از آنها عبارتند از: کندوکاو در مسایل تربیتی ایران، الفبای فارسی برای کودکان آذربایجان، مجموعه مقاله ها، فولکلور و شعر، افسانه های آذربایجان(دو مجلد)، مثلها و چیستانها، پاره پارچه، مثلها و چیستانها، آذربایجان در جنبش مشروطه، انشاء و نامه نگاری برای کلاسهای 2و3 دبستان و.

ادامه دارد.


این نوشته ها را، با کمال فروتنی تقدیم می کنم به "محمد لکی"، دوستی که چون من ترک زبان است و متاسفانه در این روزها که عصر ارتباطاتش می خوانند کوچک ترین خبری از او ندارم.

سید حسن کاظم زاده

انقلاب به معنای در هم ریختن یک شالوده است. و اخلاق نیز یکی از این شاده ها است. از نظر انقلاب اخلاق و حکمیت رابطه ی تنگاتنگی دارد لذا در هم ریختن قواعد اخلاقی نیز یکی از اهداف یا نتایج انقلاب هاست.

انقلاب ها دو وجه مبارزاتی دارند: وجه کسب قدرت و وجه حفظ قدرت. لذا ، همه چیز برای انقلاب ها یک ابزار است: ابزار کسب قدرت و ابزار حفظ قدرت. و اگر چنین نگاهی به انقلاب ها داشته باشیم قادر خواهیم بود تا آن تسویه های خونین، آن زندان های عریض و طویل و آن دستگاه تبلیغاتی و پروپاگاندایی و دروغ پردازانه ی  انقلاب ها را درک و تحلیل کنیم. با این نگره، اخلاق بزرگترین قربانی انقلاب هاست.

آسیب پذیری اخلاق در برابر با انقلاب ها از آن جهت است که انقلاب ها اخلاق را برآمده از نظام حاکم و موقم آن می دانند لا با هجوم به اخلاقیات رایج در واقع سعی در سست نمودن پایه های حکومتی را دارند.

اما اگر از اخلاق بگذریم، هنر و ادبیات نیز در نوع خود قربانی انقلاب ها هستند. هم از این جهت که انقلاب ها، آنها را محصول نظام حاکم بر جامعه می دانند و هم از آن جهت که از آن به عنوان ابزاری مبارزاتی در حد کلاشینکف بهره می برند.

بسیاری از آثار ادبی در پی انقلاب ها کاملا محو  نابود می شوند و تیغ سانسور به بهانه های مختلف از انتشار انها جلوگیری می کنند. همچنین بسیاری از آثار هنری که در واقع فاقد ارزش زیبایی شناسانه هستند در صدر تبلیغات رسانه های انقلابی قرار گرفته و با بزرگ نمایی به خورد مردم داده می شوند.

اما این یک قاعده نیست. همواره در حاشیه ی انقلاب ها آثاری نیز خلق می شوند که در عین سادگی دعوی آرمان های انقلابی را دارند. این آثار، از آن جا که راه خود را می روند و کار خود را می کنند، با تغییر در وضعیت های انقلابی و چرخش های جامعه ماندگار می شوند و از نسلی به نسلی دیگر منتقل می شوند که نمونه آن آثار صمد بهرنگی است که هنوز خوانده می شوند و هنوز منتشر می گردند.

صمد بهرنگی داستان نویس به معنای واقعی کلمه نبود. او انسانی بود که معلمی هم می کرد و معلمی بود که انتقاد هم می کرد و منتقدی بود که نویسندگی هم می کرد و نویسنده ای بود که داستان هم می نوشت.

داستان های او جزء داستان های فاخر محسوب نمی شوند اما او جزیی غیر قابل تفکیک از تاریخ ادبیات ایران است و چه آنگاه که زنده بود و چه پس از مرگش توانست تاثیراتی شگرف در روح و جان مردمان سرزمینش به ویژه مخاطبان اصلی اش (کودکان) بگذارد.

صمد بهرنگی از تاثیرگذارترین نویسندگان بر زندگی و زمانه خود بود اما متاسفانه کمتر از تعداد انگشتان دست اثری پژوهشی پیرامون زندگی و آثار باقی مانده از وی منتشر شده است. و باز متاسفانه آثاری که به صمد بهرنگی و آثار وی پرداخته اند بیشتر دارای رنگ و بویی ایدئولوژیک بوده مشتی تعریف و تمجید های بی سر و ته بوده است.

اینک گرچه چهار دهه از مرگ صمد بهرنگی می گذرد و در این مدت زمینه های ی، اقتصادی و فرهنگی جامعه ی ایرانی دگرگون شده اما این مساله از اهمیت، جایگاه و تاثیری که صمد بهرنگی در نزد روشنفکران ایرانی، و محبوبیتی که نزد توده ها محروم داشته و دارد نمی کاهد به ویژه اینکه این آثار هنوز توسط شرکتهای انتشاراتی مختلف به چاپ می رسند و مورد اقبال قرار می گیرند و همین مساله است که به بازاندیشی و کنکاش در آثار صمد بهرنگی ضرورت می بخشد.

همچنین صمد بهرنگی از جمله نویسندگانی بود که در سایه سار آثار، زندگی و مرگش به شخصیتی کاریزیماتیک تبدیل شد و هنوز به عنوان قلب تپنده ای در عرصه داستان و ت حضور دارد.

ادامه دارد.


فکرهای خصوصی
یاسمن خلیلی فرد
انتشارات هیلا
گروه انتشاراتی ققنوس

 

پیش از این در پستی مستقل، رمان بزرگ و ارزشمند "انگار خودم نیستم" را از خانم یاسمن خلیلی فرد معرفی کرده بودم. -رمانی که به شدت مورد توجه و اقبال قرار گرفت و در مدتی کمتر از دو سال و نیم هفت بار زیر چاپ رفت-

امروز می خواهم مجموعه داستان "فکرهای خصوصی" از این نویسنده جوان و آینده دار کشورمان را برای شما معرفی کنم. 

خلیلی فرد، در این مجموعه داستان نیز همچون رمان عظیم "انگار خودم نیستم" به سراغ آدم های معمولی، طبقه متوسط و شهرنشین می رود و روابط و دغدغه های آن ها را روایت می کند.

او در کتاب خود بحران ها و مسائل زندگی آدم های بالغی را بررسی می کند که در بیشتر اوقات خودشان مسبب این بحران ها هستند.

نویسنده به جای هیجان انگیز کردن داستان و شوربخشیدن به آن، به ترسیم پیچیدگی روابط انسان ها با یکدیگر می پردازد.

تحصیلات سینمایی خلیلی فرد، در این مجموعه داستان نیز -همچون رمان انگار خودم نیستم- باعث شده که تصاویری زنده، ملموس و سینمایی از اتفاقات ارائه کند.

او در داستان های خود به دردهایی چون فقدان، از دست دادن، تنهایی، عشق، جدایی، خیانت و . می پردازد و اینگونه یازده داستان کوتاه را خلق می کند. 

تکرار کاراکترها در برخی از این داستان ها و دادن سرنوشت های مختلفی به این کاراکتر ها، داستان ها را جذاب تر کرده و به خواننده اجازه می دهد که به ماجرا از جنبه های مختلف بنگرد و تصویری ثابت و غیرقابل انعطاف از ماجرا نداشته باشد.

نکته: در حال تهیه مصاحبه ای با خانم خلیلی فرد هستم و به زودی متن مصاحبه را در همین صفحه منتشر خواهم کرد.


مصاحبه با خانم یاسمن خلیلی فرد 
دانش آموخته ارشد رشته سینما، منتقد، پژوهشگر و داستان نویس موفق کشورمان
بخش سوم-پایانی-

 

آیا اثر جدیدی برای انتشار آماده کرده اید یا در حال نوشتن کتاب جدیدی هستید؟

در حال کار روی رمان جدیدم هستم اما نمی دانم قرار است چه اتفاقی برایش بیفتد. هنوز تصمیم خاصی برایش ندارم و ضمناً عجله ای هم در کار نیست.

در مورد پایان نامه تان که تبدیل به کتاب هم شد توضیحاتی ارایٔه کنید

پایان نامه من در مقطع کارشناسی ارشد رشته سینما درباره ی نقش جنگ بر فیلم هایی بود که صرفاً فیلم جنگی نبودند. 

درواقع تبعات و پیامدهای ناشی از جنگ تحمیلی روی این فیلم ها بررسی می شدند و چارچوب نظری انتخابی من  روانشناسی تحلیلی کارل گوستاو یونگ بود. 

درواقع به واسطه ی علاقه ی دیرینه ام به روانشناسی، تمرکز تحقیق من بیشتر بر مباحث روانشناسی استوار شده است. 

این تحقیق را البته با اعمال تغییراتی با همین عنوان یعنی نقش جنگ بر سینمای غیرجنگی ایران» نشر نظر منتشر کرده است که گرچه کتابی آکادمیک است و احتمالاً بیشتر به صورت تخصصی برای علاقمندان به سینما جالب است اما می تواند برای کلیه افراد هم گزینه خوشایندی باشد. 

این کتاب در سال ۱۳۹۵ از نخستین دوره جشنواره هنر و ادبی مقاومت برنده جایزه شد.

 

شما نویسنده ای جوان هستید و در جوانی توانستید آثار خوبی را روانه بازار کنید مواجهه دیگران چه مطبوعات، ناشران، منتقدان، و . در این زمینه چگونه بوده است؟

من اساساً با فضای نقد بیگانگی ندارم چراکه خودم در وهله اول منتقد سینما هستم و بعد نویسنده بنابراین هرگز گاردی در مقابل نقد نداشته ام و همواره پذیرای نقد سالم و غیرمغرضانه هستم. اگرتار و پود نقد با ویرانگری آغشته است. با این حال نقدنویسی اصولی دارد که خیلی ها آن را بلد نیستند. اما به طور کلی از نظرات و پیشنهادات و انتقادات افراد استقبال می کنم. خوشبختانه برخوردهای بدی ندیده ام تا به حال. گاه البته برخی رفتارهای زننده را در فضای مجازی می بینی یا افرادی که سعی دارند زحماتت را نادیده گرفته و دست به تخریبت بزنند؛  اما برای موفقیت در این عرصه باید پوست کلفت باشی و ضمن تواضع و ظرفیت پذیرش بسیاری از مسایل قدرتمند جلو بروی و بسیاری از بی انصافی ها یا حتی کارشکنی ها را نادیده بگیری. 


چه پیشنهادی به کسانی دارید که در ابتدای راه نویسندگی قرار دارند.

بخوانند، بخوانند، بخوانند و از نوشتن نترسند و فکر نکنند همیشه باید خروجی خاصی از نوشتنشان دریافت کنند. نوشتن در اکثر مواقع در حد یک تمرین و اتود شخصی باقی می ماند و قرار نیست هرچه می نویسند چاپ شود.


آیا قصد تبدیل داستان هایتان به فیلم را دارید؟
شغل و علاقه و حرفه اصلی من سینماست. بی شک همواره سودای فیلمسازی را در سر داشته ام و در سال های دانشجویی فیلم های کوتاه و مستندی هم ساخته ام. بارها موقعیت هایی برای ساخته شدن فیلم از روی کتابهایم پیش آمده اما ترجیح می دهم همه چیز به ایده آل ترین شکل ممکن پیش برود. با این حال باید عرض کنم که فیلمنامه های هر دو کتاب بلندم در بانک فیلمنامه خانه سینما ثبت شده اند.
پایان



مصاحبه با خانم یاسمن خلیلی فرد 
دانش آموخته ارشد رشته سینما، منتقد، پژوهشگر و داستان نویس موفق کشورمان
بخش دوم

در این رمان از راویان مختلف استفاده کرده اید و این کاری پر زحمت است که سختی هایش مال شماست و لذت خواندنش با خوانده است چطور در خلق این رمان از این روش روایی که کمتر نویسنده زیر بار آن می رود استفاده کردید؟

- داستان این طور ایجاب می کرد. بخش های مختلف روایی داستان مانند قطعات مختلف پازل اند که هر بخش توسط یک شخصیت باید تکمیل شود. 

هریک از شخصیت ها واگویه هایی دارد که ضمناً در داستان گره افکنی و گره گشایی هایی را نیز ایجاد می کنند و شکل دهنده ی بخشی از گذشته هستند. 

قطعاً این انتخاب بسیار دشوار است خصوصاً وقتی هم راوی مذکر داری وهم راوی مونث اما همین چالش ها در نوشتن هستند که آن را به حرفه ای لذت بخش تبدیل می کنند. 

در نوشتن هرچه بیشتر سختی بکشی نتیجه دست کم برای خودت رضایتبخش تر است.

 

آیا در انتشار کتاب هایتان به ویژه این کتاب با مشکل ممیزی هم مواجه شدید؟

برای انتشار کتاب اولم یادت نرود که .» به شدت با مشکل مواجه شدم و فکر نمی کنم تصورش سخت باشد که چه قدر برای یک نویسنده کار اولی می تواند سخت و خارج از تحمل باشد که همان کار اولش در ارشاد با مشکل مواجه شود. 

اما جالب است کتاب وقتی برای بار سوم به ارشاد رفت با کم ترین اصلاحیه ها مجوز گرفت. 

این کتاب گرچه داستانی عاشقانه دارد اما پا روی خطوط قرمز نگذاشته است. 

اما کتاب انگار خودم نیستم» کتابی ست که بیشتر رویکرد روانشناسانه دارد و بنابراین مشکل خاصی هم در ارشاد برایش پیش نیامد. اما به هر حال استرس ارشاد، مجوزها و سانسورهایش همواره با نویسنده و مترجم هست.

 

اگر امکان دارد چند کتاب خوب به ما معرفی کنید.

کتاب های خوب آن قدر زیادند که در این گفتگوی کوتاه نمی گنجند اما من چند اثری را که به یاد دارم نام می برم. 

کلاً کارهای کامو را بسیار دوست دارم خصوصاً طاعون» را که با فضای فعلی جهان نیز سازگار است. 

دیدگاه اگزیستانسیالیستی او را در این کتاب ستایش میکنم. کارهای ویرجینیا وولف مخصوصا خانم دلوی» را نیز خیلی دوست دارم.

جریان سیال ذهن سبک موردعلاقه ام در ادبیات است. کارهای یوسا را نیز بسیار می پسندم. 

کتاب جایی که هستم» از جومپا لاهیری را اخیراً تمام کردم که به رغم سادگی موضوعش برایم جالب بود و در کل نوشته های لاهیری را دوست دارم. 

جان فانته هم نویسنده خوبی ست که به گمانم کارهایش در ایران بسیار مهجور مانده اند. 

از میان نویسندگان ایرانی هم خیلی ها را دوست دارم و اساساً به حمایت از نویسندگان ایرانی بسیار معتقد هستم. 

کتاب من مینا را کشتم» کتاب خوبی بود که اخیراً خواندم. کارهای گلی ترقی را دوست دارم. 

روح انگیز شریفیان عالی می نویسد. زویا پیرزاد هم دو رمان درخشان دارد و حیف که دیگر نمی نویسد. 

هوشنگ مرادی کرمانی هم که نیازی به تعریف ندارد. از آثار قدیمی تر دایی جان ناپلئون» آقای پزشکزاد، درخت انجیر معابد» و همسایه ها»ی احمد محمود، سووشون» سیمین دانشور را نام می برم. 

از بین نویسندگان جوان پاییز فصل آخر سال است» نسیم مرعشی را بسیار دوست داشتم.

یک کتاب فانتزی خوب هم خوانده ام به نام ارتش شش گله» از خانم ستاره روشن که آن را به علاقمندان ادبیات فانتزی توصیه میکنم. 

راضیه مهدی زاده و مرتضی برزگر نیز نویسندگانی خلاق اند. کتاب جدید لیلی بخشی تمام گمشده های دنیا» را هم دوست داشتم و به نظرم او پیشرفت چشمگیری در این اثر نسبت به کتاب های قبلی اش داشته است. در کل سعی می کنم کتابهای ایرانی را هم تا حد امکان بخوانم.

ادامه دارد.


مصاحبه با خانم یاسمن خلیلی فرد 
دانش آموخته ارشد رشته سینما، منتقد، پژوهشگر و داستان نویس موفق کشورمان
بخش نخست

خانم یاسمن خلیلی فرد از نویسندگان جوان کشورمان است که تاکنون دو رمان، یک مجموعه داستان و یک کتاب پژوهشی از ایشان منتشر شده که من دو اثر ایشان را در صفحه مرکز بررسی کتاب برای شما معرفی کرده ام. 

کتاب های ایشان جزء اندک آثاری است که توانست در دوره ای بسیار کوتاه چندین بار به چاپ برسد و استقبال خوبی از آثار ایشان توسط خوانندگان و منتقدان به عمل آمد.

ایشان افتخار دادند و در مصاحبه ای با مرکز بررسی کتاب شرکت کردند که به دلیل محدودیت کارکتر در اینستاگرام در چند بخش متوالی تقدیم خوانندگان خواهد شد. 

من از ایشان بابت شرکت در این مصاحبه و از شما بخاطر توجه به این گفتگوی ارزشمند متشکرم.
سید حسن کاظم زاده 

خانم خلیلی فرد جهت آشنایی بیشتر لطفا خودتان را برای خوانندگان ما معرفی کنید.

یاسمن خلیلی فرد هستم. از سال های نوجوانی سابقه ی نوشتن نقد و یادداشت هایی را در نشریات سینمایی کشور دارم. 

با این که رشته ی تحصیلی ام در دبیرستان ریاضی بود اما به دلیل علاقه زیادم به هنر و خصوصاً رشته سینما، در کنکور هنر شرکت کردم و با رتبه صد و دوازده در دانشگاه هنر تهران پذیرفته شدم و تا مقطع کارشناسی ارشد کارگردانی سینما به تحصیلاتم ادامه دادم. 

کارم را به عنوان داستان نویس از همان سال اول دانشگاه آغاز کردم. در ابتدا طرحی برای یک فیلمنامه داشتم که بنا به دلایلی ساخت آن منتفی شد لذا تصمیم گرفتم آن طرح را به داستان بلند تبدیل کنم و این گونه شد که رمان "یادت نرود که ." را نوشتم. 

این کتاب بعد از دو بار رد شدن در وزارت ارشاد، سرانجام در آبان سال هزار و سیصد و نود و چهار توسط نشر چشمه منتشر شد و در حال حاضر نیز به چاپ نهم رسیده است که فکر می کنم در شرایط کنونی اتفاق مبارکی باشد. 

کتاب دوم من "نقش جنگ بر سینمای غیرجنگی ایران" در سال هزار و سیصد و نود و پنج از سوی نشر نظر منتشر شد. 

کتاب سوم من "انگار خودم نیستم" را نشر ققنوس منتشر کرده که تاکنون به چاپ هفتم رسیده است.

کتاب آخرم یعنی مجموعه داستان "فکرهای خصوصی" باز هم توسط نشر ققنوس منتشر شده که در عرض دو ماه به چاپ دوم رسیده است. 
 

شما سه اثر دیگر هم دارید منتها اجازه بدهید که من مستقیم بروم سراغ "انگار خودم نیستم" ایده مرکزی این کتاب چگونه به ذهن شما خطور کرد؟

من همیشه نسبت به وقایع و اتفاقات پیرامونم بسیار دقیق هستم؛ این اتفاقات ااماَ خاص و ویژه نیستند. 

به عبارتی قرار نیست حتماً رخدادهای عجیب یا نامتعارف باعث شوند جرقه ای در ذهن تو به عنوان نویسنده زده شود.

بسیاری از روابط عادی و روزمره ی آدم های جامعه با یکدیگر می توانند دستمایه ی خلق یک داستان قرار گیرند. از آن جایی که اساساً به روابط آدم ها با یکدیگر بسیار علاقه دارم  و این کشمکش ها را چه به صورت درونی و چه بیرونی و از منظر روانشناسی می پسندم.

لذا تصمیم گرفتم داستانی بنویسم که بر پایه روابط چند زوج با یکدیگر شکل بگیرد و برای هر یک از این روایتها پیرنگی مجزا را در نظر گرفتم. جزییات داستان هم قاعدتاً به مرور پیش می روند.

به گمان من این کتاب یکی از ده اثر برتر نوشته شده پس از انقلاب است چقدر زحمت کشیدید تا این اثر نوشته شود؟

- این قطعاً از لطف شما نسبت به انگار خودم نیستم» سرچشمه می گیرد و گمان نمیکنم این طور باشد.

اما اساساً برای نوشتن داستان هایم وقت زیادی صرف می کنم. ترجیح می دهم روی یک اثر متمرکز باشم تا این که پشت سر هم کتاب های مختلفی بنویسم و منتشر کنم. 

البته این سلیقه و انتخاب من است و قطعاً بسیاری از نویسندگان روش دیگری دارند که محترم و حرفه ایست، منتها به شخصه با وسواس زیادی می نویسم و عموماً بازنویسی های متعددی را انجام می دهم تا داستان هایم دست کم برای خودم رضایتبخش باشند.

چندان هم تمایلی به پرکار بودن ندارم. وقتی که کاری تعدد کاراکتر دارد و پرسوناژها هریک نقشی پررنگ در پیرنگ اصلی داستان دارند کارت سخت تر می شود. 

چه در انتخاب لحن و چه در تطابق لحن با وجوه شخصیتی کاراکترها بنابراین باید وقت و انرژی بیشتری را برای خلق داستانت صرف کنی.
ادامه دارد.


شیخ محمد؛ درس های رهبری حاکم دوبی
نویسنده: دکتر یاسر جرار
مترجم: دکتر علی علی پناهی
انتشارات: بهار سبز

پیشرفت و توسعه دوبی داستان قابل‌ توجهی است که باعث شده این شهر در ردیف شهرهای ممتاز و برتر جهان قرار گیرد اما این کتاب در مورد دوبی نیست، بلکه در مورد شیخ‌محمد و شیوه رهبری و نحوه عمل او است که باعث شده دوبی به کانونی جهانی تبدیل شود. 
شیخ‌محمد بن‌ راشدآل‌مکتوم، نخست‌وزیر و نایب رییس امارات‌متحده‌عربی و حاکم دوبی را با هر معیاری که بسنجیم، یکی از شاخص‌ترین و تحسین‌آمیزترین رهبران منطقه است. 
او با درایت فوق‌العاده و توانایی در انجام تعهدات و مسؤلیت‌های خود توانسته است، به رغم تمام مشکلات و محدودیت‌ها، دستاوردهای فوق‌العاده‌ای برای شهر و کشور خود ایجاد کند.


روایت نوروساینس از کیستی ما انسان ها

مغز: داستان شما
نوشته دیوید ایگلمن
ترجمه دکتر محمد اسماعیل فی
انتشارات مازیار

ما چه کسی هستیم؟ چگونه تصمیم می گیریم؟ تا چه حدی در انتخاب‌های خود از آزادی برخورداریم و نقش مغز و مدارهای موجود در آن و آموخته‌های پیشینی ما چه تاثیری در انتخاب های ما می گذارند؟

مغز یک کودک خردسال چه تفاوتهایی با مغز یک بزرگسال دارد و مغز یک انسان چه شباهت هایی به مغز یک شامپانزه دارد؟

مغز ما واقعیت‌ها را چگونه درک می‌کند و خاطرات گذشته ما چگونه در مغز ما بازسازی شده به کار گرفته می‌شود؟

با پیشرفت‌های دانش پزشکی به ویژه ژنتیک به چه موجودی ممکن است تبدیل شویم و چگونه در آسیب های مغزی ناشی از سکته ها تصادفات مغز می تواند خود را بازسازی کند؟

طرد و محرومیت اجتماعی با مغز ما چه می کند و نقش نورونهای آیینه ای در شکل‌گیری اخلاق، همنوایی اجتماعی و درک متقابل انسان ها چه نقشی دارند؟

چگونه کودکان از بدو تولد درکی از بد و خوب دارند و چگونه کودکان زیر یک سال می تواند قضاوت های اخلاقی درستی داشته باشند؟

اینها بخشی از سوالاتی است که دیوید ایگلمن در کتاب "مغز: داستان شما" به آن پاسخ می دهد‌.

کتاب را دکتر محمد اسماعیل فی ترجمه کرده و انصافاً ترجمه خوبی است و کسی که فاقد تخصص لازم باشد نیز می تواند به راحتی با این کتاب ارتباط برقرار کند.

مطالعه این کتاب، علاوه بر اطلاعات ریز و درشتی که پیرامون مغز و پژوهش‌های اندیشمندان درباره آن به ما می‌دهد می‌تواند دیدی کلی تر درباره ی کیستی ما انسان ها ارائه کند.

اگر می‌خواهید درک درستی در مورد خودتان داشته باشید و ریشه بسیاری از مشکلات خود را بشناسید لازم است که این کتاب را بخوانید.

همچنین این کتاب براب علاقمندان به موضوع نوروساینس و فلسفه ذهن می تواند مفید باشد.


بریده ای از کتاب  مغز: داستان شما
نوشته دیوید ایگلمن
ترجمه دکتر محمد اسماعیل فی
انتشارات مازیار
بخش سوم

 

ساز و کار پنهان تصمیم‌گیری 

شناخت خود تنها بخشی از این مبارزه است. علاوه بر آن باید بدانید که سرانجام مبارزه شما همیشه یکسان نیست.

حتی اگر پیمان اولیسی در کار نباشد گاهی احساس می کنید که دارای شورش و کافی برای رفتن به ورزشگاه هستید و گاهی نیز حس حال این کار را در خود نمی بینید. 

گاهی قدرت تصمیم‌گیری بیشتری دارید و گاهی مجلس شورای سامانه عصبی شما تصمیمی می گیرد که بعد از آن پشیمان می شوید. چرا؟

چون سرانجام این کار به متغیرهای بسیاری مانند حالت جسمی شما که هر لحظه تغییر می‌کند وابسته است.

مثلا دو مرد محکوم به زندان قرار است طبق برنامه در برابر هیئت داوری برای کسب عفو بیش از موعد حضور یابند. 

یکی ساعت ۱۱ و ۲۷ دقیقه صبح می آید. جرم او ی و مدت محکومیتش سی ماه است. دیگری ساعت ۱:۱۵ دقیقه محاکمه می‌شود. او نیز مرتکب همان جرم شده و مدت محکومیتش نیز سی ماه است.

هیئت داوری با عفو پیش از موعد زندانی اول موافقت می‌کنند. اما درخواست عفو محکوم دوم را رد می کنند. چه دلیلی دارد؟ نژاد؟ ظاهر؟ سن؟

در مطالعه‌ای که سال ۲۰۱۱ انجام شد ۱۰۰۰ حکم که از جانب قاضی‌های مختلف صادر شده بود مورد بررسی قرار گرفت و دیدند که هیچ یک از عوامل مذکور در صدور حکم دخالت نداشته اند.

عامل اصلی دخیل در صدور حکم حکم، گرسنگی بود. کافی بود اعضای هیئت داوری غذای مختصری میل کنند تا شانس دریافت عفو متهم به بالاترین میزان یعنی ۶۵ درصد برسد. اما اگر زندانی در حوالی پایان جلسه وارد دادگاه می شد از کمترین شانس برای دریافت عفو یعنی حدود ۲۰ درصد برخوردار می‌شد.

به عبارتی تصمیم‌گیری های ما وقتی نیازهای دیگری در اولویت باشند تحت تاثیر آن قرار می‌گیرند.

ارزش گذاری ها با تغییر شرایط عوض می‌شوند. سرنوشت یک زندانی با وضعیت شبکه های عصبی قاضی که بر اساس نیازهای زیستی عمل می‌کنند گره خورده است.

برخی از روان شناسان این اثر را به عنوان "تخلیه اگو" توصیف می‌کنند. یعنی نواحی دارای توان شناختی بالا که درگیر کارهای اجرایی و قابلیت برنامه ریزی هستند مانند کورتکس جلوی پیشانی دچار خستگی شده اند.

اراده انسان ظرفیت محدودی دارد. با گذشت زمان این ظرفیت مثل تانکر سوخت ته می کشد. در مورد قضات،  هر اندازه مواردی که مجبور به تصمیم‌گیری درباره آنها بودند بیشتر می‌شد (معمولاً در هر نشست باید ۳۵ پرونده را بررسی می‌کردند) ذخایر انرژی مغز آنها رو به پایان می رفت. 

اما اگر یک ساندویچ یا میوه می خوردند ذخیره انرژی آن ها دوباره تامین می شد و اراده لازم برای تغییر جهت تصمیم‌گیری در آنها به وجود می‌آمد.

ما معمولاً این طور تصور می کنیم که انسان‌ها بر اساس منطق تصمیم می‌گیرند: اطلاعات کسب کرده و آنها را پردازش می‌کنند و به جواب یا راه حل مطلوبی می‌رسند. 

اما در عمل این طور نیست و حتی قضات که همواره می‌کوشند از  پیش دور بمانند اسیر محدودیت های زیستی خود هستند.

حتی در برابر کسانی که مورد علاقه ما هستند نیز تصمیم گیری ما تحت تاثیر چنین مسائلی قرار می گیرد.

مثلا رسمی تک همسری یعنی پیوند به زندگی مشترک با یک نفر را در نظر بگیرید. این روش زندگی در ظاهر با فرهنگ، ارزش‌ها و اصول اخلاقی فرد مربوط است. 

البته همه این عوامل مهم هستند، اما نیروی عمیق‌تری هم در اخذ این تصمیم مطرح است. 

هورمون های بدن، به ویژه یکی از هورمونهای بدن ما به نام اکسی توسین در پیدایش این پیوند جادویی نقش اساسی ایفا می‌کند.

در یکی از مطالعه هایی که به تازگی انجام شده به مردانی که عاشق همسر خود بودند مقداری اکسی توسین تجویز کردند.

بعد از آنها در مورد جاذبه یک زن غریبه سوال پرسیدند. طبق این تحقیق برای مردانی که اکسی توسین دریافت کرده بودند جاذبه جنسی همسر خودشان بیشتر از جاذبه ن غریبه بود.

در واقع این مردان حتی از ن جذابی که در این مطالعه شرکت داشتند از نظر فیزیکی فاصله می‌گرفتند.

یعنی اکسی توسین منجر به افزایش پیوند آن ها با همسرانشان شده بود. 

چرا موادی شیمیایی مانند اکسی توسین می‌توانند منجر به افزایش قدرت پیوند انسان ها شوند؟ 

از دیدگاه تکاملی ما اینطور انتظار داریم که جنس نر به منظور هرچه بیشتر پراکندن ژن های خود از تک همسری دوری کند.

اما اگر بقای فرزندان را مقصود بدانیم وجود یک زوج بهتر از یک والد است. 

این واقعیت ساده به اندازه ای اهمیت دارد که مغز ما راه های مخفیانه و مرموزی برای تأثیر گذاشتن بر تصمیم ما در این زمینه ابداع کرده است.

ادامه دارد.


بریده ای از کتاب 
مغز: داستان شما
نوشته دیوید ایگلمن
ترجمه دکتر محمد اسماعیل فی
انتشارات مازیار
بخش دوم

 

دگرگونی های آسیب شناختی

تغییر هایی که در مغز ما به وجود آمده معرف آنند که هر چه کارهایی کرده ایم و کیستیم. اما اگر مغز گرفتار بیماری یا جراحت شود چه پیش می آید؟ 

آیا این گونه موارد نیز می‌تواند بر هویت یا اعمال ما اثر بگذارند؟ 

در یکم آگوست ۱۹۶۶ چار ویتمن سوار آسانسور شد تا به عرشه ی رصدخانه برج دانشگاه تگزاس (شعبه آستین) برود.

این مرد ۲۵ ساله از آن جا به طور بی هدف رو به مردمی که پایین برج در حال عبور بودند، تیراندازی کرد.


۱۳ نفر کشته و سی و سه نفر زخمی شدند تا سرانجام پلیس ویتمن را هدف قرار داد و کشت. 

وقتی مأموران پلیس به خانه او رفتند، دیدند او شب قبل از این تیراندازی، همسر و مادرش را هم کشته است.

یک نکته تعجب آور در این حادثه خشونت بار غیرقابل پیش‌بینی بودنش بود.

در زندگی چار ویتمن هیچ موردی وجود نداشت که بشود با تکیه بر آن، بروز چنین رفتاری را حدس زد.

او یک پیشاهنگ نمونه و صندوقدار بانک بود و در رشته مهندسی تحصیل می‌کرد.

او کمی پس از کشتن مادر و همسرش نشست و نامه زیر را که به نوعی می‌توان گفت که یادداشت پیش از خودکشی اوست تایپ کرد: "این روزها حال طبیعی ندارم. قبلا از آدم معقول و جوانی باهوش بودم. اما این اواخر (دقیقاً یادم نیست ماجرا از کی شروع شد) گرفتار بسیاری از افکار نامعقول و غیر منطقی شدم.دلم می‌خواهد پس از مرگم جنازه ام را کالبد شکافی کنند تا معلوم شود آیا بیماری فیزیکی قابل رویتی داشته ام یا نه."

درخواست ویتمن را پذیرفتند و پاتولوژیست پس از کالبد شکافی وجود تومور مغزی کوچکی را تایید کردند و به اندازه یک سکه ۵ سنتی بود و به قسمتی از مغز او به نام آمیگدال (بادامک) که با ترس و پرخاشگری مربوط است فشار می‌آورد.

این فشار مختصر به آمیگدال منجر به بروز رشته ای پیامدهای در مغز ویتمن شد و سرانجام او را به انجام کارهایی واداشت که به هیچ وجه در خور شخصیت او نبود.

مغز او از نظر فیزیکی دستخوش تغییر شده و او را به آدم دیگری تبدیل کرده بود.

این داستان مثال بارزی از تغییرهایی است که می توانند در مغز به وجود آیند و موجب دگرگونی ساختار شخصیت فرد شوند.

مصرف الکل یا دارو نمونه‌های دیگری هستند که می‌توان ذکر کرد. 

ابتلا به بعضی از انواع صرع نیز می‌تواند فرد را به مذهب علاقمند کند.

بیماری پارکینسون می‌تواند سبب بروز بی ایمانی در فرد مبتلا شود، اما مصرف داروهایی که برای درمان پارکینسون به کار می رود می تواند بیمار را به قماربازی وسواس گونه وادار کند.

فقط بیماری ها یا مواد شیمیایی نیستند که می تواند موجب تغییر فرد شوند: از فیلم هایی که می بینیم گرفته تا شغل هایی که بر عهده می‌گیریم - هر عاملی می‌تواند منجر به شکل‌گیری مداوم شبکه عصبی که سازنده نهایی هویت ماست شود.

ادامه دارد.


بریده ای از کتاب 
مغز: داستان شما
نوشته دیوید ایگلمن
ترجمه دکتر محمد اسماعیل فی
انتشارات مازیار
بخش نخست

 

انعطاف پذیری در بزرگ سالی 
در سن ۲۵ سالگی دگرگونی های مربوط به دوران کودکی و نوجوانی به پایان رسیده و تغییرات اساسی در عرصه‌های هویت و شخصیت انجام شده و این گونه به نظر می رسد که مغز به رشد کامل دست یافته است.

بنابراین ممکن است تصور کنیم که شخصیت بالغ ما کاملا شکل گرفته و دیگر تغییر نمی‌کند. اما اینطور نیست: در بزرگ سالی نیز مغز ما همچنان تغییر می‌کند. وقتی جسمی بتواند تغییر شکل یابد-و بتواند شکل به دست آمده را حفظ کند- یعنی انعطاف پذیر بوده و مانند پلاستیک است.

مغز ما حتی در دوره بزرگ سالی نیز انعطاف دارد و با از سر گذراندن تجربه‌هایی دچار تغییر می شود. تغییرهایی که پابرجا می مانند.

 

برای آنکه به میزان تاثیر این گونه تغییرها پی ببریم به بررسی مغز گروه خاصی از مردان و نی که در لندن زندگی می کند پرداختیم.

یک راننده تاکسی در لندن به مدت ۴ سال دوره آموزشی دشواری را سپری می‌کند تا "شناخت جامعی از لندن" کسب کند: آموزشی که نیاز به تربیت حافظه در سطح بسیار بالایی دارد.

رانندگان برای رسیدن به چنین شناختی باید مسیرهای متعدد شهر لندن را با همه ترکیب ها و تقاطع هایی که دارند، به خاطر بسپارند که کاری است بس دشوار: ۳۲۰ مسیر مختلف داخل شهر، ۲۵۰۰۰ خیابان ۱۲۰ هزار مکان مهم و درخور توجه مانند هتل‌ها، تئاترها، رستوران ها، سفارت ها، ایستگاه های پلیس، اماکن ورزشی و خلاصه هر جایی که یک مسافر ممکن است مایل باشد به آنجا برود.

آنها برای رسیدن به چنین شناختی ناگزیرند روزی سه الی چهار ساعت مطالعه کرده و مسیر های فرضی را حفظ کنند.

گروهی از دانشمندان علوم اعصاب کالج دانشگاهی لندن بر آن شدند که تاثیر چنین چالشی را بر مغز رانندگان با انجام اسکن مغز بررسی کنند.

این دانشمندان به ویژه به بررسی ناحیه کوچکی از مغز به نام هیپوکامپ که در به خاطر سپاری حافظه مکانی نقش اساسی دارد، علاقه‌مند بودند. 

دانشمندان در منزل راننده‌های تاکسی تغییر های زیادی را مشاهده کردند: قسمت خلفی هیپوکامپ آنها بزرگتر از افراد گروه کنترل بود که می‌توانست بالاتر بودن قدرت حافظه مکانی آنها را توجیه کند. 

محققان همچنین دریافتند که هرچه یک راننده تاکسی سابقه کاری بیشتری داشته باشد، تغییرهای مربوط به این ناحیه مغزش هم بارزتر می‌شود.

این نکته نشان می‌داد که تغییرهای مشاهده شده در مغز این افراد مربوط به گذشته آن ها نبوده و در نتیجه کار و تمرین به وجود آمده است.

مطالعه مغز رانندگان نشان می‌دهد که مغز افراد بزرگسال دارای توان تغییر است و می‌تواند به گونه‌ای تغییر یابد که با مشاهده دقیق قابل رویت باشد.

این تنها رانندگان تاکسی نیستند که مغزشان دچار تغییر شکل می شود. 

با بررسی مغز آلبرت اینشتین، یکی از مشهورترین دانشمندان قرن بیستم اگرچه راز نبوغ او معلوم نشد، اما مشخص شد ناحیه ای از مغز او که مربوط به کنترل انگشتان دست چپ است رشد بسیار داشته و به شکل چین برجسته ای مانند حرف امگا یونانی در قشر مغز او دیده می‌شود.

این نکته به دلیل علاقه مفرط او به نواختن ویولون بود که کمتر کسی از آن خبر داشت.

این قسمت از مغز در کسانی که ویولون می نوازند و با انگشتان دست چپ خود حرکات ماهرانه و پیچیده ای را انجام می‌دهند،  بسیار رشد می‌کند. 

برخلاف این گروه، در نوازندگان پیانو که از هر دو دست خود به هنگام نواختن استفاده می‌کنند علامت امگا در هر دو نیمکره مغز ایجاد می‌شود.

شکل برآمدگی ها و فرورفتگی های مغز در همه افراد کم و بیش شبیه است. 

اما با دقت بیشتر به جزئیات می‌توان پی‌برد آن فرد در کجا زندگی کرده و کیست.

بیشتر این جریانات اندازه‌ای ناچیزند که نمی‌توان با چشم غیرمسلح آنها را دید.

اما همه تجربه هایی که در زندگی از سر گذرانده ایم بر ساختار فیزیکی مغز ما (از نحوه بیان ژن ها گرفته تا موقعیت مولکول ها در ساختار نورونی) اثر گذاشته اند. 

خانواده، فرهنگ، دوستان، شغل، فیلم هایی که دیده ایم، و صحبت‌هایی که با این و آن داشته‌ایم همگی رد پای خود را بر سامانه عصبی ما بر جای گذاشته اند. 

این اثرهای میکروسکوپی و نازدودنی با هم جمع می‌شوند تا هویت ما را بسازند و محدوده ای را که می‌توانیم بدان برسیم، تعیین کنند.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

کربلایی جلال قلعه ای setaraksoheil مطالب جدید حقوقی و فقهی Xepersian وقت خنده 78259644 مطالب اینترنتی mikhakchat موفقیت هنر زندگی | مشاوره روانشناسی هنر زندگی